سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را فرشته‏اى است که هر روز بانگ بر مى‏دارد : بزایید براى مردن و فراهم کنید براى نابود گشتن و بسازید براى ویران شدن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :0
کل بازدید :26102
تعداد کل یاداشته ها : 24
103/2/15
9:30 ع
موسیقی

شب نزدیک به پایان بود. نور سپید رنگی که حاشیه افق را روشن می کرد ،نوید نزدیک شدن اختر روز را می داد ستارگان از بیم به خود لرزیده ،تک تک از گوشه آسمان فرار می کردند.سامرا در خواب بود و طبیعت بیدار.ماه نور افشانی می کرد، نسیم عطر می پاشید و طلوع فجر ، پرده سپیدی به لطافت حریر به روی آسمان کشیده بود. جهان دارای عظمت و شکوه خاصی شده بود .در میان این عظمت و شکوه و در میان این همه لطف و زیبایی،کودکی در آستانه تولد بود.نرجس تازه از راز و نیاز شبانه خود با خدا فارغ شده و تازه نماز شبش تمام شده بودکه در خود احساس غیر عادی نمود.خیلی طول نکشید که آثار وضع حمل در او نمایان گردید.اطاق در هاله ای از نور فرو رفت و زمین و آسمان در پرتوی آن نور روشنی گرفت.درهای آسمان باز شد و فرشتگان خدا به صورت پرندگان سپید راه زمین را پیش گرفتند تا از نور کودک بهره گرفته و با بال های نرم و بهشتی خودکودک آن شب را نوازش می کردند.آری کودک متولد شده بود. احتیاجی به نام گذاری نبود زیرا سال ها قبل پیامبر خبر آن را داده بود:او هم نام من و کنیه اش کنیه من است.

نامه ای به حضرت در قالب شعر:

اوّل نامه «السّلام علیک»

 محضر عالی و شریف شما

نامه ای می نویسد از غمتان

بنده ی عاصی و ضعیف شما

 نامه ای از محلّه ی غم و رنج

کوچه ی بی کسی، پلاک بلا

شهر بدبختی و فلاکت و درد

کدپستی ش...نیست خاطر ما

 چشم بد دور، چشم این مردم

به هر آنجا که می شود باز است

توی Mp4 و موبایل همه

پر آهنگ و رقص و آواز است

 گوش ها عادت همیشگی اش

تکنو و جاز و رپّ و راک و متال

معذرت! این قبیله می گویند:

گور بابای این حرام و حلال

 جای تصویر قاب نام «علی»

اکثرا ماهواره می بینند

پر دود است آسمان امّا

به گمان که ستاره می بینند

 مسجد و هیئت و نماز و دعا

که نپرسید،‌ ور شکسته شده

بال های اجابت مردم

با گناه کبیره بسته شده

 عدّه ای پیروان کابالا

عّده ای جیره خوار بودائیسم

عدّه ای توده ایّ و بی دین اند

عده ای بنده ی برهمائیسم

 فیلم ها مملو بدآموزی

پر ِ از صحنه های مسئله دار

دستمان را بگیر آقا جان!

«و قنا ربّنا عذابَ النّار»

 پسران اشبهُ النّساء و زنان...

اشبهٌ بالرّجال، می بخشید

خانه داران اسیر ده جین ظرف

نشکن و آرکوپال، می بخشید

 چت و ایمیل و سرچ اینترنت

مایه ی ننگ و عار و فحشا شد

اشهدُ لا اله الّا الله

علناً زیر پا و حاشا شد

 در میان حجاب و حفظ عفاف

ورزش بانوان ایرانی

جودو و کشتی و کاراته و بوکس

زین سواریّ و دو وَ میدانی

 پیرهن ها چقدر اندامی

خشت شلوارها چه کوتاه اند

این جماعت حجاب و مقنعه را

بلکه حتّی تو را نمی خواهند

 سرتان را به درد آوردم

معذرت گر سخن اطاله شده

جنس مرغوب شیعه ات، امروز

بین بازار استحاله شده

 حرف آخر همین که انسان ها

با خدا و شما غریبه شدند

با خدا و شما و خوبی ها

قوم پر ادّعا غریبه شدند


  
  

داشتم سایت های خبری رو می خوندم که یک مرتبه چشمم افتاد به لینک کارگاه ساخت ضریح امام حسین(ع) که ظاهراً تو قم در جوار حرم حضرت معصومه(س) در حال ساخته.

ناخداگاه دلم رفت بقیع و یاد سرود رضا تاجیک عزیز افتادم که...

کی مرقد تو - می شه شبیه مرقد پدری

زندگیم و میدم منو بخری

میخوام بیام برای کارگری

رو قبر شما - باید یه گنبد طلایی باشه

یه گنبد امام رضایی باشه

یه پرچم کرببلایی باشه

و ...

تصاویر زیر مربوط به کارگاه ساخت ضریح ارباب عالم حضرت سیدالشهدا(ع) هست ، که انشالله هر چه زودتر دستامون رو به شبکه های ضریحش گره بزنیم.

این عکس هم که نیازی به معرفی نداره.

نه گنبدی! نه رواقی! نه حرمی! نه زائری! نه چراغی!

به قول حاج منصور ارضی، " حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند".

 


90/4/15::: 1:7 ع
نظر()
  
  

جبرئیل با پیغمبر زمزمه می‌کند همه ساکت شدند، چشم به لبهای رسولِ خدا دوختند امّا چرا پیغمبر خدا اشک می‌ریزد ... به ناگاه با صدای دلنشین نبی شوری به پا شد حسین .... حسین؟ ... حسین! ... این نام برای همه آشناست. برای همه ملائکه، برای همه انبیاء و برای همه عالمِ، این نام نامی است که همه ملائکه، همه انبیاء و همه عالم را دگرگون کرده است.

از فرشته شادی تا فرشته ماتم از آدم تا خاتم و از ذره تا عالم.

ـ دیگر کسی نمی‌پرسد که چرا پیغمبر اشک می‌ریزد.

حسین یعنی واسطه احسان قدیم، حسین یعنی خون خدای کریم و حسین یعنی ذبحِ عظیم.

همه می‌خواهند برای او لالایی زمزمه کنند و در این بین فطرس از همه مشتاق‌تر، خود را به گهواره حسین نزدیک کرد.

بالهای شکسته خود را به گهواره او زد؛ غرق در راز شد.

در این میان زهرای اطهر زبون گرفته و چشم بر لبان حسین دوخته و زیر لب با خود زمزمه دارد

غریب مادر حسین...

عاشورا متولد شد

قدوم نورسیده آفتاب را ملائک بی‏شمار، به تبریک آمده‏اند و بر بام خانه دختر خورشید، بال می‏افشانند. از بهشتِ دامان بتول، بهاری سرزده است و خانه علی و زهرا، امروز، خانه تمام شادی‏ها و دست‏افشانی‏هاست.

سلام بر تو که گلویت، بوسه‏گاه پیامبر بود. ای خلاصه فاطمه و علی! بر ما بتاب که در تیرگی خاک، بی‏آفتاب یاد تو، پامال عبور روزهاییم و تنها عشق است که می‏تواند در تعریف تو، قد راست کند. امروز، خانه محقر علی، در آفتاب جمال تو، به مرکزیّت عالم، شناخته خواهد شد و نورِ سرگردانِ حسین که سال‏ها پیش از خلقت آدم در افلاک غوطه می‏خورد، در قاب جسم خویش، حلول خواهد کرد.

عاشورا متولد شد

اتفاق کمی نیست...! بگذار تمام کائنات بدانند آغاز تو را! دو دریای آبی، به هم آمیختند و در پیوند خدایی و زبانزدشان، اقیانوسی پدید آمد که تاریخ را دیگرگونه خواهد کرد.
بیا تا از امروز، همه شمشیرها، خود را مهیا کنند! بیا تا لب‏ها برای تشنگی، آبدیده شوند! بگذار کفر، از هم‏اکنون، دست به کارِ تیز کردن تیغ کینه باشد و ایمان، کوه صبرش را به شانه‏های تو تکیه دهد!

بیا ای هم‏بازی جبرئیل و پیمبر، که عشق تو، هول قیامت و سکرات مرگ را بر ما آسان می‏کند.

دریایی به نام حسین
می‏گویند: «پایان شب سیه سپید است» و ازاین‏رو، خورشید تو دوبار، متولد شد؛ یکی در خانه فاطمه و دیگربار بر نیزه‏های شبزدگان.
روزی که عطر تو در ایوان ملائک پیچید، ملائک، تبریک‏گویِ پروردگارِ تو بودند، تا ذرات جهان، به سجود درآمدند
و تو را ذکر گفتند؛ «یاحسین».
خداوند، تو را آفرید تا از رعدِ گریه‏های شبانه علی، بارانِ رحمت خود را بر زمین ببارد و به ازای هر قطره اشک علی، دریایی به نام حسین را هدیه کند.


در دوستیِ حسین علیه‏السلام
هیچ سجاده‏ای باز نشد که نام تو را رمز عبور خود نکرد، یا حسین!
خاکِ تو، آبروی سجده من است و آب، با تولد تو، در فرهنگ لغات دلم، هم‏خانواده حسین شد.
آن‏که تو را زیارت کند، هزار هزار درجه نزد خداوند به او عطا کنند؛ چراکه باران مهرِ تو، پوسته سخت دانه دل را می‏شکافد.
یا حسین! از قرن‏های آن سوی تقویم، وقتی نوازشِ نور تو در رگ‏هایمان جاری می‏شود، چه تماشا دارد لذت گم شدن و غرق شدن در اسمت!


شفیع قیامت، حسین
حسین، تنها واژه‏ای است که وقتی زاده شد، برخاست؛ مثل عطر، وقتی که سرِ مظروف آن را جدا می‏کنند و سرریز می‏شود.
تکرار تو بر نوارهای سبز دیوارهای هیئت، یادمان داد که تو بیش از یک نفر بودی. تو را باید آن‏قدر نوشت، تا محراب و جانماز و نقش اسلیمی طاق‏نماهای زمین، به ناتمامِی تو اقرار کنند؛
یا حسین!

و اما عباس...

وقتی فرزندان(علیهم السلام) سر در گوش یکدیگر نجوا می نمودند که پسر است؟یا دختر؟ خواهری (سلام ا... علیها) قنداقه کودک در دست بیرون آمد و پدری (علیه السلام ) گفت: که عباس هم آمد.

اشک شوقمان نذر قدومش.همین!

***

درد دل:

1. عشقت به خدا می کشد مرا حسین...

2. هرگز پیمبری به مقام پیمبری .. بی اشک روضه ی تو پذیرش نمی شود.

3.   «در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم     بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت
صبح قیامت که سر ز خاک برآرم     به گفت‏وگوی تو خیزم به جست‏وجوی تو باشم»

4. نمیدونم چی بگم... قرارمون دوباره کربلا.

 


90/4/12::: 6:0 ع
نظر()
  
  

دور باشی یا نزدیک، دیدار نزدیک است، اما من خیلی دعا کردم که به نزدیک خودش دعوتم کند. تو عالم خیال و رویا ... غسل طهارت کردم، پاک و حلال ترین لباسم رو پوشیدم. انگار کسی منتظرم هست. باید آرام و آهسته قدم بردارم که در هر قدم ذکری با ثوابی است: سبحان الله ، الحمدلله ...، اما قدم های من آرام نمی شوند. پرواز می کنند. آخه اونجا یی که می رم، قطعه ای از بهشت است. لحظه ای بزرگ منتظر مه، بزرگتر از لحظه تولدم. اومدم به قلعه (لا اله الا الله) داخل شوم و اذن دخول می خوانم :« فاذن لی یا مولای فی الدخول افضل ما اذنت لاحد من اولیاءکِ؛ مولای من! به من اجازه بده وارد شوم، همانطور که به یکی از دوستان نزدیکت اجازه می دهی و بلکه بهتر از آن!»

 شک ندارم که اجازه می دهد... و حالا حتماً لحظه خوش آمد گویی است:«بسم الله و بالله و فی سبیل الله ...» سلام میدهم و شک ندارم که زود پاسخ می گوید. سرم را به نشانه احترام پایین انداخته ام و نگاهم را به نشانه شرمندگی.

«... ای خدایی که به یکتایی ات و رسالت پیامبرت اقرار دارم! بر محمد و آل پاکش درود فرست، چنان درودی که هیچ کس جز خودت نتواند بشماردش...»
«... اللهم إلیک صمدت مِن ارضی...؛ خداوندا از سرزمینم خارج شدم و به تو رو کردم، شهرها را زیر پا گذاشتم به امید رحمت تو! پس بی پناهم مکن و دست خالی برم مگردان...»
نماز زیارت رو خوندم ، برای فرج دعا کردم و بعدشم برای همه مؤمنان. حالا نوبت حرف ها و خواهش های خودمه. چی بگم حالا که میزبان مهربان، منتظر شنیدنه و چگونه بگویم؟ به زبان مادری ام حرف می زنم.

مولای عزیزم! اومدم مثل همیشه برای وعده هایی که دادی؛ اما این بار اومدم ، نه فقط برای هزار حج و هزار عمره مقبولی که هنوز هم نه استطاعت رفتنش را دارم و نه لیاقت مقبول بودنش را.

اومدم نه فقط برای اینکه به خوابم بیایی و بگویی فلان حاجت و فلان آرزویت را برآوردم.

حتی نیومدم فقط برای گرفتن بهشتی که ضمانت کرده ای یا رهایی از آتشی که خودم به پا کرده ام. برای همه اینها آمده ام اما نه فقط همین. این بار اومدم که خواهش کنم به آن وعده بزرگتر وفا کنی. غسل طهارت کردم و اومدم تا کمکم کنی « دوباره متولد شوم»، پاک و سبک شوم، مثل روزی که از مادر زاده شدم.

آقای عزیز! به دادم برس، من گناه دارم. یک بار بزرگ گناه که با رضایت شما از سنگینی اش رها خواهم شد، شما که شرطی از شروط امان الهی هستی. می ترسم که با این همه زائر شکایت ما رو نزد خدا ببری که « خدایا! همین قوم مرا غریب و مهجور نگه داشتند»

آره! غریبی اون  نیست که نام و نسبت را نشناسند، این است که حقت را نشناسیم، حق «امام بودن» و اطاعت شدن را، حق « مطیع» داشتن را.

می خوام در غریبی این روزگار، با چشم های باز به دیدنت بیام که پس از تولدم در آخرت، سه بار به بازدیدم بیایی و از هول و هراس غریبی و تنهایی نجاتم بدی ... و میدونم که می آیی، آقاتر از این حرف ها هستی امام رئوف! ... از بس که گل هستی و رو دادی به هر خاری.

کمکم کن که پیش از مرگ بمیرم و خدا بیامرزدم، به خاطر گل روی شما...

«اللهم انی اسئلک یا الله الدائم فی مُلکه... خداوندا مجلل تر از آنی که جز از عدالت بترسیم یا جز امید فضل و احسانت را در دل بپروریم، منت بگذار و با ما به فضلت رفتار کن نه با عدالت... یا من یسمی بالغفور الرحیم ...» برگرفته از نامه جامعه نشریه جامعة الزهرا(علیها سلام)

 پی نوشت:

 1- شب بیست و هفتم ماه رجب شبیه که هرکس مریضش رو به نجف برسونه شفایش بدست امیرالمومنین – علی (ع) رد خور نداره  آه آه آه از فراق . 

 2-چه حالی داره !! سحر های حرم آقا ورودی های باب الرضا ، باب الجواد ، شب های خوندن زیارت جامعه کبیره شب های کمیل شب های گریه بر اربابمون حسین (ع)  و شب گریه بر خروجش از مدینه کنار غریب الغربا که فقط غریب حال غریب را میداند.

  3- و کنار همه ی این احوالات ، غزلخوانی و دعای کمیل شمس المادحین حاج آقا منصور ارضی عزیز... جانم! جانانم! به به ...

گمان می کنم مراسم حاج آقای ارضی اینطور باشد" از یکشنبه هر شب تا شب مبعث - ساعت 1 نیمه شب به بعد - صحن جمهوری یا شایدم جامع رضوی.

- رفقایی که مشرف می شن حقیر رو از دعای خیرشون فراموش نکنن.


90/4/4::: 12:13 ع
نظر()