برترینِ فریضه ها و واجب ترین آنها بر انسان، شناخت پروردگار و اقرار به بندگی اوست . [امام صادق علیه السلام]

می خواهم از این همه هیاهو دل بکنم " دل بکنم از این همه دود و سرب و شلوغی و آدم های رنگارنگ . دل بکنم از پیاده روهای شلوغی که هیچ گاه مقصدشان را پیدا نمی کنند " این همه مغازه ای که هر روز رنگ عوض می کنند ، این همه پنجره های کهنسال که از باز و بسته شدن های مکرر خسته شده اند. می خواهم چند روز خودم باشم " همان خود پاکیزه کودکی ، همان پرهیزکار دیروزهای دور. می خواهم ...

 وقتی اومدم بیرون آسفالت خیابون دیدم ...لذتی بردم و دست مریزادی هم

 به جناب آقای قالیباف که آنقدر به فکر شهروندان هستند....!!!! گفتم.

 آسفالت یه دست ، انگار حرکت ماشین ها هم یه جوری روون شده بود...

 البته آسفالت قبلی خراب نبود فقط یه کم رنگ ورو نداشتو یه کم ناصافی

 که زیاد محسوس نبود... اما یک روز بعد..فقط یک روز...

 اخوان زحمت کش اداره آب وفاضلاب مشغول کندن همون آسفالتی بودن

 که فقط یه روز از عمرش میگذشت...انگار نه انگار که این آسفالت جدیده...

 بماند که بیت المال و همین طوری حرووم میکنن...روزهای بعدتر هم

 ادارات دیگه... اصلا نمیدونم بعضیاشون  با زیر زمین چه کار دارند..؟؟!!

 بهرحال همه هوس کندن این آسفالتو داشتن...حالا یا شهرداری باید با اونا

 هاهنگ میکرد یا این ادارات با شهرداری ! این هم بماند... بعد از اینکه کارشون

 تموم میشد ...یه کم آسفالت میووردن میریختن...یه جا زیاد یه جا کم...شده بود

 وصله وصله...دیگه از اون آسفالت یه دست خبری نبود...دیگه تو اون صافی یه

 دستی این وصله ها یه جورایی زشت کرده بود خیابون...قربون همون آسفالت قدیمی....

  ثبت نام اعتکاف هم کم کم داره شروع میشه...

 نقل دل ما اعتکاف و نقل همین آسفالته....

 خودمون و روحمون ودلمون بر میداریم میبریم پیش خدا...تو خونش...میبریم تا

صاف بشیم ویه دست...قول میدیم...تمام ناصافیا رو برطرف میکنی...تازه متولد

 میشی...با یه دل صاف از مسجد میای بیرون..

 اما شاید به یه روز هم نکشه...خواسته یا ناخواسته....دوباره عجب میاد سراغت...

 دورغ میگی..غیبت میکنی...و هزارتا صغیره وکبیره...وقتی یادت میاد که به خدا

  قول دادی توبه میکنی....مثل آسفالت خیابون وصله وصله میشه...وقت دل صاف شد

  این ناصافیا بدجوری خودشون نشون میدن و تو ذوق میزنن....

 گفتم : اگه قراره برم و نتونم خودمو نگه دارم...بهتر نرفتن ...دیگه شرمنده خدا که نمیشم...

 هی قول بدم هی زیرش بزنم...سه روز برم التماس....به رحمانیتش ببخشدم...اما من باز..

 اما خوبه قبل اعتکاف آدم سنگاشو با خودش وا بکنه....بعد دید اگه میتونه بره....

 حالا گیج موندم نمیدونم امسال برم اعتکاف یا نه....!!!!

 پی نوشت ....:

 ـــ به نظر چند سال اخیر نفس اعتکاف فراموش شده...بیشتر از همه به مکانی برای تفریح و خوشو بش و با کم یا زیاد غیبت این حرفا....واقعا به نظر حیف میاد بهترین لحظاتی که باید خودت باشی و خدا ....جای دیگری باشد....

 ـــ دوستی اس ام اس یا پیامک داده که ، بیا بریم آن مسجد همه هستیم خوش میگذره...خنده ام گرفت...جواب دادم یقین داری، داری میری اعتکاف...

 ـــ دو سه سالی هست مسجد ما هم برای اعتکاف ( البته فقط برای بر و بچه های خودمون ) ثبت نام می کنن، ولی فکر می کنم امسال بدلایلی مراسم معنوی اعتکاف تعطیله.! ولی خدا کنه برگزار بشه به ماهم یه صدقه بدن.

 ـــ اگه رفتید اعتکاف از ما به شما نصیحت...هر گونه تکنولوژی(موبایل و....) را آنجا فراموش کنید...

 ـــ خود باشیم.... حداقل توی این سه روز .

 -راستی ! چه حالی میداد اگر این ایام کربلا بودیم.

 

 

  

  

  


90/3/21::: 11:40 ص
نظر()